جدول جو
جدول جو

معنی پشت موزه - جستجوی لغت در جدول جو

پشت موزه
راسته، گوشت راسته دام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دست موزه
تصویر دست موزه
آلت، دستاویز، ابزار کار، تحفه و ارمغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
ستون فقرات، در علم زیست شناسی ستونی مرکب از ۳۳ قطعه استخوان به نام مهره یا فقره که به طور عمودی بر روی هم قرار گرفته و در پشت انسان از زیر گردن تا پایین کمر جا دارد و در میان آن سوراخی است موسوم به مجرای فقراتی که نخاع یعنی دنبالۀ دماغ در آن قرار گرفته و در دو طرف دارای دو سوراخ کوچک تر است که اعصاب نخاعی و شرائین در آن جا دارند، مازه، ستون مهره ها، تیرۀ پشت
گوشتی که در دو طرف ستون فقرات گاو و گوسفند جا دارد و برای کباب کردن مرغوب تر است، راسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پای موزه
تصویر پای موزه
پا افزار، چکمه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ زَ / زِ)
دستکش. موزۀ دست، یعنی جامه که به اندام کف و انگشتان دست دوزند، برای حفظ دست از سرما یا آفتاب یا گردوغبار و غیره و به دست پوشند. (یادداشت مرحوم دهخدا). قفاز. (دهار) :
ای تیغ او که فتح ز تو دست موزه ساخت
یارب بدست او چه درفشنده پیکری.
خالد بن ربیع مکی طولانی (از لباب الالباب چ نفیسی ص 345).
از بخل چون نیاز همی دست موزه ساخت
طبع تو هر دو را به سخا پایدام کرد.
مختاری غزنوی.
زهی مودت تو پایدارۀ اقبال
زهی عداوت تو دست موزۀ حرمان.
رضی الدین نیشابوری.
، دستاویز. (برهان) (جهانگیری). بهانه. وسیله:
ساخته دست موزۀ سالوس (قرآن را)
بهریک من جو و دو کاسه سبوس.
سنائی.
نصیحت اشرار را دست موزۀ سعادت داشتن
همچنان باشد که کاه بیخته به باد صرصر سپرده اند. (کلیله و دمنه)، تحفه و ارمغان. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
پای افزار: و مسلمانان بسیار غنیمت یافتند از سلاح و جامه و زرینه و سیمینه و برده گرفتند و یک پای موزۀ خاتون با جورب گرفتند و جورب و موزه از زر بود مرصع بجواهر. (تاریخ بخارا)
لغت نامه دهخدا
(پُ زَ / زِ)
پشت مازو. سلک استخوانهای میان پشت. (برهان قاطع). گوشت دو جانب ستون فقرات. راسته. پشت مزه. پشت ناو. (زمخشری). صلب. فاقره:
بدان گهی که بطعن سنان و زخم تبر
ز پشت مازۀ گردان گریز جوید باه
بر آسمان ز پس گرد و خون ستارۀ حوت
ز بیم تیغ بدریا دراوفتد بشناه.
حکیم ازرقی (از فرهنگ جهانگیری).
شکمت همچو مشک کردان پر
گشته از دوغ پشت مازۀ من.
سوزنی.
به پشت مازۀ گاو زمین رسد آسیب
چو درکشم خر خمخانه را ببار هجا.
سوزنی.
خرزه، درد پشت مازه. (منتهی الارب). مازه بمعنی ستون فقرات است و پشت مازه گوشتی است که بر دو سوی ستون جای دارد که آن گوشت را در تداول خانگی ’راسته’ نیز خوانند لکن چنانکه مشهود شد زمخشری پشت مازه را بمعنی صلب وفاقره آورده و ازرقی و سوزنی و شیخ ابوالفتوح رازی نیز بهمان معنی استعمال کرده اند لکن صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی متوجه این معنی بوده است. چنانکه بیاید.
- گوشت پشت مازه یا گوشت پشت مازو، گوشت دو طرف مازه یعنی گوشت طرفین استخوان فقرات یا شوک خلفی. گوشت که بر دو طرف ستوان فقرات است از گوسفند و گاو و مانند آن. گوشتی که در دو طرف درونی استخوان پشت می باشد. (برهان قاطع). راستا: جابر گفت چون او را بدیدم گوشت پشت مازۀ من بلرزید. (تفسیر ابوالفتوح رازی). و گوشت پشت را به شهر من (یعنی گرگان) پشت مازه گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشتابه (طعامی است) که از پهلو و پشت مازۀ بزغاله سازند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ)
نخاع. مغز حرام. حرامه مغز. حرامغز
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پشت مازه
لغت نامه دهخدا
(پُ مَ زَ / زِ)
مخفف پشت مازه است. رجوع به پشت مازه شود
لغت نامه دهخدا
(پُ مُ رَ / رِ)
ستون فقرات. فقره. (مهذب الاسماء). فقره ای از ستون فقرات
لغت نامه دهخدا
استخوانهای میان پشت فقرات راسته پشت مزه پشت مازو پشت ناو، گوشتی است که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد راسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
ستون فقرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مغز
تصویر پشت مغز
مغز حرام حرام مغز نخاع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست موزه
تصویر دست موزه
دستاویز، آلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مزه
تصویر پشت مزه
پشت مازه پشت مازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت مهره
تصویر پشت مهره
فقره ای از ستون فقرات، ستون فقرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست موزه
تصویر دست موزه
((~. زِ یا زَ))
تحفه، ارمغان، دست آویز، آلت، وسیله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت مازه
تصویر پشت مازه
((پُ زِ))
تیره پشت، ستون فقرات، گوشتی که بر دو طرف ستون فقرات جای دارد، راسته
فرهنگ فارسی معین
مهره ی کمر، ستون مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
گرداگرد ستون مهره، ستون مهره
فرهنگ گویش مازندرانی